شهید عباسعلي استقامت

p5hotvjdxkm9ofy47o0k.jpg

شهید عباسعلي استقامت

كارگر شهيد عباسعلي استقامت فرزند علي و معصومه زارع در تاريخ2/1/1343 در روستاي علي‌آباد از توابع بخش پيشكوه شهرستان تفت متولد شد و در دو سالگي پدر خود را از دست داد .

 تحصيلات ابتدايي را تا سال چهارم در تفت ادامه داد . سپس در نه سالگي به فراگيري شغل خياطي مشغول شد تا مهارت كافي را بدست آورد . عباسعلي كه فرزند اول خانواده بود در سال 1362 با خانم طيبه منصوري ازدواج كرد كه ريحانه بعنوان گل سرسبد اين پيوند تنها يادگار اوست . يكسال پس از ازدواج به سربازي فراخوانده شد . ولي پس از طي دوره آموزشي بعلت ضعف بينايي معاف گرديد . مدتي در نصرآباد و تفت به خياطي اشتغال داشت . سپس بعنوان كارگر دركارخانه رين ‌پارس يزد مشغول شد .

شهيد استقامت در تاريخ 28/1/1365 به مناطق عملياتي جنوب اعزام گرديد و در قسمت تداركات گُردان به فعاليت پرداخت تا اينكه در تاريخ 7/2/1365 در جزيره مجنون در جريان پاتك عراق بر اثر اصابت گلوله خمپاره به قايق او ، بدرجه‌ رفيع شهادت نايل آمد و سه روز بعد جريان آب ، پيكر پاكش را به ساحل رسانيد .

روانش شاد و نامش جاويد باد .

rxt00k2rax6mdmf2mznb.jpg

جزیره مجنون اردیبهشت ۱۳۶۵

از راست به چپ : شهید استقامت - شجاعی - عربیان - نیرومند - شهید ابهجی - اقبالی

نخل برداری یزدیها در جبهه

نخل برداری یزدیها در جبهه

خط شکنان:عباس رنجبر//// یکی از فعّالیّت‌های گردان مهندسی تیپ الغدیر ، ساخت "نخل" در جبهه بود. با ساخت نخل، مراسم نخل‌گردانی بر اساس سنّت دیرینۀ مردم یزد، در جبهه نیز به شیوة باشکوهی برگزار می‌شد. احیای این سنّت در ماه محرّم 1363ش برای اوّلین‌بار در منطقۀ کوشک و حسینیّه آغاز شد و تا پایان جنگ، محرّم هرسال در هر منطقه‌ای از جبهة جنوب و غرب که بچّه‌های تیپ الغدیر حضور داشتند، ادامه پیدا کرد.

اجرای یکی از این مراسم در عاشورای 1366ش در شهر بوکان اتّفاق افتاد که با حضور بیش از 1000 نفر از نیروهای تیپ الغدیر برگزار شد و بسیار مورد توجّه مردم شهر بوکان قرار گرفت. چون اهالی بوکان سنّی‌مذهب هستند، تا آن‌زمان چنین مراسمی را در شهر خود ندیده بودند، امّا استقبال آن‌ها از مراسم نوحه‌خوانی و سینه‌زنی بسیار چشم‌گیر بود. همه شاهد صحنه‌هایی بودند که برای‌شان باعث تعجّب بود. مادرانی را مشاهده می‌کردیم که با چشمان پر از اشک و فرزند در بغل، جلوی نخل و دستۀ عزاداری می‌آمدند و پرچم عزای حسین را برای تبرّک به سر و روی فرزندان خود می‌کشیدند.

http://www.khatshekanan.ir/home

شهید علي استقامت علی آبادی

 liudvlsvvx3jcfi050va.jpg

شهید علي استقامت علی آبادی

شهيد علي استقامت در تاريخ اول ديماه يكهزار سيصد و چهل و دو ازخانواده اي زحمتكش و مذهبي در روستاي علي آباد پيشكوه متولد  شد . نام پدر عباس(شيخ عباس استقامت) و نام مادر كتان كمالي است و در سن 6 سالگي روانه مكتب خانه جهت فراگيري قرآن مجيد شد و در سن 7 سالگي روانه مدرسه ابتدايي شد چون در آن مدرسه جو درس نبود ايشان تا پنجم ابتدايي بيشتر ادامه تحصيل نداد و بعد از آن مدتي در امور كشاورزي مشغول همكاري با پدر شد و بعد از آن هم مدتي در شهرستان تفت مشغول كمد سازي بود تا موقع خدمتش فرارسيد و خود را به خدمت معرفي كرد ولي بر اثر معاينه گوش از خدمت معاف شد ولي بلافاصله از طريق بسيج عازم پادگان شهيد بهشتي يزد شد و مدت چند ماهي هم در آن پادگان جهت اعزام به جبهه مشغول آموزش ديدن بود كه اين مدت هم مقارن با شهادت سومين شهيد محراب آيت الله صدوقي (ر ض ن ه) به اتمام رسيد و بعد از آن هم روانه جبهه شد تقريباً سه ماه و نيم هم در جبهه بود كه در بين اين مدت دو مرتبه مرخصي آمد كه مرخصي مرتبه دوم ايشان بيست روز قبل از شهادت بود و در اين اواخر از تقويت روحيه اسلامي و معنوي با داشتن چهره نوراني خيلي عجيب شده بود و دائم يا گاه به گاه خبر از شهادت خود ميداد و حتي روز تشييع جنازه شهيد حبيب افتخاري ايشان با ذوق فرياد زد كه كاش اين روز من هم زود فرا ميرسيد و مدام مادر را سفارش به صبر كردن و شاد بودن بعد از شهادت خود ميكرد مصداق آخرين روزهاي كربلا كه مولا و سيدالشهداء خواهر خود را سفارش به صبر ميكرد و ميفرمود : خواهرم زينب لا تذهبن به حلمك الشيطان .

 آري : اين شهيد شاهد در مدت زندگي خود چون در خانواده اي روحاني و مذهبي تربيت شده بود هدف را خوب شناخته بود و يكي از طرفدران صميمي اسلام و انقلاب بود حتي در جريان گستاخيهاي بني صدر به شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي ايشان براثر طرفداري كردن از شهيد بهشتي به دست چند از تن جاهلان چند سيلي خورده بود .        

 خلاصه : ايشان در تاريخ 15/8/1361 تقريبا مقارن با سالروز شهادت سيدالشهداء سلام الله عليه در عمليات محرم با رمز مقدس يا زينب سلام الله عليه واقع در منطقه موسيان بود به فيض شهادت نائل آمد چون اولين شهيد علي آباد بود در تشييع جنازه اش بي اندازه ازدحام شده بود و انقلابي عظيم در مردم آن خطه بوجود آمد و بر اثر سخنراني پدر شهيد شيخ عباس استقامت در حسينيه امام تفت و سخنراني برادر شهيد شيخ محمد رضا استقامت در امامزاده علي آباد باعث تشويق هرچه بيشتر مردم به جبهه بود كه حتي درعمليات والفجر مقدماتي فقط 5 نفر از فرزندان اين منطقه به اسارت دشمن در آمدند . وصيتنامه هاي اين شهيد بزرگوار شاهدي بر ارادت قلبي ايشان به اسلام و انقلاب و رهبري ميباشد .

روحش شاد و یادش گرامی

وصیت نامه شهید استقامت :  

بسم رب الشهداء و الصديقين

« من المؤمنين رجال صدوقو ماعاهدوالله عليه و منهم من قضي

 نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا.انا لله وانا اليه راجعون ».

بنام الله پاسدارحرمت خون شهيدان و درهم كوبنده ستمگران  بادرود به پيشگاه و ساحت مقدس روحي و ارواحنا الفداء منجي تمام كائنات ومسكن قلوب غمزدگان و بيچارگان مهدي موعود (عج) و نائب شايسته و برحق او رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران خميني بت شكن و با سلام به شهيدان صدر اسلام از هابيل تا حسين (ع) و از حسين (ع) تا شهداي عزيز و مظلوم محراب و سلام آخر به خانواده هاي عزيز شهدا كه چون ابراهيم اسماعيلهايشان را به قربانگاه حق روانه ميسازند . امروز كه بر حسب وظيفه خود به جبهه آمده ام تا بتوانم قدري وظيفه و دينم را به اسلام ادا نمايم . با اينكه ميدانم تا مرز شهادت كيلومترها و فرسنگها فاصله دارم ولي باز وظيفه دارم چند كلمه اي روي كاغذ بياورم . گرچه من كوچكتر از آنم كه وصي و ناصح اين ملت باشم . هان اي مردم دلير و شهيد پرور ايران : با شركت در نماز جمعه و جماعات و جلسات دعا عظمت و بزرگي اسلام را به مخالفين و منافقين نشان دهيد و نگذاريد خون شهيدان پايمال گردد . و شما اي مردم قهرمان علي آباد با توجه به سخنان امام امت كه امر به جبهه رفتن را واجب اعلام نمودند وظيفه تك تك من و شماست كه در جبهه حضور يابيم . من از شما ميخواهم جوانان را براي رفتن به جبهه ارشاد نماييد . و پدران و مادران فرزندان خود را بيشتر به جبهه بفرستيد تا مبادا روزي خون شهيدان هدر رود و خداي ناكرده اسلام به شكست و نابودي بگرايد . و سفارش آخرم به شما خانواده گرامي است كه پس از مرگ با افتخار(شهادت)من احساس ضعفي از شما ديده نشود . همانطور كه ميدانيد الدنيا مزرعة الاخرة دنيا كشتزاري براي آخرت است . پس ناراحت نباشيد و افتخار كنيد كه تحمل رنج و زحمت فراوان چنين فرزندي تربيت نموديد و امانت خدا را به او پس داديد و ضمناً اي پدر و مادر عزيز مرا عفو كنيد و از ديگر اقوام و مردم علي آباد برايم حلاليت بطلبيد . از خداوند براي مسلمين جهان پيروزي و براي شما خانواده عزيزم صبر و استقامتی جزيل خواستارم . خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار .

والسلام علی من اتبع الهدی

علی استقامت 23/7/1361

 

شهید مرتضی اردانی

4b7tq0jmnqoun153fl.jpg

شهید مرتضی اردانی

ستوان یکم شهید مرتضی اردانی در سال 1338 در روستایی کوچک و دور افتاده به نام اردان در منطقه پشتکوه استان یزد در خانواده ای با کشاورزی مختصر و درآمدی ناچیز دیده به جهان گشود . دوره دبستان را در همین روستا طی نمود و از همان دوران کودکی از هوش و استعداد فوق العاده ای برخودار بود و پدر کشاورزش که خواهان ادامه تحصیل فرزندش بود با همان حداقل درآمدی که داشت او را جهت ادامه تحصیل به یزد فرستاد و او در کنار دیگر دوستان روستایش که در یزد مشغول تحصیل بودند با سخت ترین شرایط به تحصیل پرداخت هوش و استعداد سرشارش زبانزد همکلاسیها و معلمینش بود و اوقات فراغت از مدرسه را در کتابخانه ها به مطالعه کتب مختلف مذهبی می پرداخت چون علاقه زیادی به دروس ریاضی داشت در رشته ریاضی ثبت نام نمود

در سال 1355 با معدل عالی دیپلم ریاضی را گرفت و جهت ادامه رشته در امتحان گزینش دانشجو شرکت کرد و در رشته ریاضی قبول دانشگاه اصفهان قبول شد و با یکی دیگر از دوستان روستائیش که او هم در دانشگاه اصفهان پذیرفته شده بود با هم در یکی از محله های فقیرنشین اصفهان اتاقی را از پیرمردی اجاره کردند و با همان وضع نابسامان اقتصادی به تحصیل ادامه داد . در کنار دیگر دانشجویان مسلمان به مناسبت روز دانشجو و وقایع دیگر دانشگاه در اعتصابات و تظاهرات حضور فعال داشت

 با اوج گرفتن انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام کبیرخمینی بت شکن همدوش دیگر برادران رزمنده اش به مقابله رژیم خونخوار پهلوی پرداخت و با حضور در صحنه خاری در چشم دشمنان انقلاب بود بالاخره پس از ده سال دوری از پدر و مادر و سختی و مشقت که با آن دست به گریبان بود لیسانس ریاضی را در سال 1359 گرفت و چون در امتحانات دانشگاهی با نمره خیلی خوب قبول شده بود جهت ادامه تحصیل در رشته پتروشیمی دانشگاه ژاپن پذیرفته شد ولی به علت دیر رسیدن تلگراف موفق به ثبت نام نگردید در عوض تحصیل را در رشته ای دیگر ادامه داد تحصیل در راه جهاد و مقابله با کافرین را انتخاب نمود و چه مردانه در این راه قدم برداشت پایان تحصیلاتش مصادف بود با شروع جنگ تحمیلی عراق به ایران در همان روزهای اول جنگ جهت خدمت سربازی ثبت نام نمود و چون دو ماه برای او نوبت اعزام به خدمت زده بودند بسیار ناراحت بود

تا اینکه سوم دیماه 1359 جهت آموزش نظامی وارد پادگان افسریه تهران شد . مدت دو ماه آموزش دید و برای تکمیل دوره مقدماتی به اصفهان منتقل گردید و رشته اصلی آموزش او دیده بانی بود که تا اوایل خرداد ماه 1360 این دوره را در اصفهان بپایان رسانید و بلافاصله عازم جبهه نبرد حق علیه باطل که آرزوی قلبی و دیرینه اش بود شتافت .

نخست وارد جبهه آبادان شد که سرگذشت خود را در جبهه به صورت دفترچه خاطراتی جالب به رشته تحریر در آورده که هر سطر آن نشان دهنده علاقه وافر به به جنگ علیه کافران و متجاوزان بعثی است و همچنین گویای خدمت ارزنده و قلبش به انقلاب و ملت ایران می باشد در این جبهه به علت خدمات شایانی که انجام داده چندین برگ افتخار دریافت نموده در حمله 5 مهرماه 1360 و شکست حصر آبادان شرکت داشته و در خط مقدم انجام وظیفه نموده است که بنا به نوشته خودش 14 کیلومتر در پیشروری سرزمینهای اشغالی آبادان و گرفتن بیش از 1500 نفر اسیر و کشته و زخمی کردن بیش از 800 نفر از بعثیان فعالیت فوق العاده از خود نشان داده و به همین مناسبت نیز برگ افتخاری دریافت داشته است چنانکه از نوشته هایش بر می آید شبها را به تنهایی در سنگر بسر می برده و در چند جا این مطلب را در حال تنهایی نیمه شب در حال نیایش با پروردگار خود به روی کاغذ آورده است .

خدایا از عمرم بکاه و به عمر امام بیفزا خدایا این انقلاب اسلامی ما را که امید مستضعفان دنیاست به انقلاب جهانی حضرت مهدی متصل فرما از منافقین ، این ستون پنجم آمریکائی به شدت نفرت داشت این جمله در خاطراتش به چشم می خورد من هم به عنوان یک سرباز اسلام در این نیمه شب در حالی که تنها در سنگرم نشسته ام و جهان سرتاسر تاریک است و گاهی با آتش گلوله ای روشن میشود و خدا را با چشم حقیقی می بینم نفرت و انزجار خود را از منافقین پلید اعلام می کنم .

خیلی کم از مرخصی استحقاقیش استفاده می کرد و بیشتر اوقات در محل دیده بانیش در جبهه بود در دیماه که از جبهه به مرخصی آمده بود برایم می گفت به من پیشنهاد شده مدتی جهت استراحت به پادگان بر گردم و به آموزش بپردازم ولی قبول نکردم و گفتم تازه کار یاد گرفته ام و در رشته ام که دیده بانی است استاد شده ام و حالا است که می توانم به کشورم خدمت کنم چرا به پادگان برگردم هدف من در این جبهه هاست

اینجاست که می توانم به کشورم خدمت کنم دشمن دیرینه ملتم و انقلابمان یعنی آمریکا و شوروی مستقیما در مقابلم قرار دارند باید تا جان در بدن دارم با او مبارزه نمایم نه تا جنگ باشد من هم در جبهه باقی می مانم مگر اینکه شهید شوم و باید سنگرم را دیگر برادرانم پر کنند پس از پیروزی در جبهه آبادان به تقاضای خودش به جبهه شوش و دزفول منتقل شد چون نیاز بیشتری احساس می کرد و در این جبهه مشغول فعالیت بود تا عاقبت به آرزوی قلبیش رسید و شربت گوارای شهادت در حمله فتح بزرگ تاریخ ( فتح المبین ) دوم فروردین ماه شصت و یک نوشید و به لقاء محبوبش شتافت .

روحش شاد و یادش گرامی

شهيد سيد رسول اشرف

سردار شهيد سيد رسول اشرف

شهید سید رسول اشرف فرزند سید حسین در سال 1343 در شهرستان یزد در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و دوران کودکی را با تربیتی مذهبی و اسلامی والدین خود پشت سر گذاشت و پس از حدود 4 سالگی همچون برادر شهیدش به مکتب خانه قدیمی «ملا» به تعلیم قرآن کریم پرداخت و در سن 6 سالگی به دبستان رفت و با موفقیت دروس ابتدایی را گذراند و بعد از آن به راهنمایی و سپس به دبیرستان زرگران رفته و مشغول به تحصیل شدو تا سال دوم درس خواند . وی دارای اخلاق اسلامی و روحیه عالی در برخورد با دوستان و آشنایان بوده و از ادب و اخلاق خوبی برخوردار بود .

در زمان طاغوت دست از فعالیتهای انقلابی نمی کشید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی تحصیل را رها نمود و به آموزش نظامی رفت و پس از مدتی به عضویت سپاه درآمد و رهسپار جبهه های نبرد حق علیه باطل شد . در اهواز به خدمت تیپ نجف اشرف درآمد . در سال 63 طی مأموریتی به یزد ازدواج کرد که ثمره این ازدواج فرزندی به نام سید محمد مهدی بود. این شهید بزرگوار اثر اوقات عمرش را در جبهه گذراند و در عملیات های طریق القدس ، بیت المقدس ، رمضان ، محرم ، والفجرمقدماتی ، خیبر ،بدر و قدس5 حضور داشت و در نهایت با سمت فرماندهی گردان ادوات تیپ 18 مستقل الغدیر در تاریخ 20/8/1364 در جبهه جنوب به درجه رفیع شهادت نایل شد .

گزیده ای از وصیت نامه شهید سید رسول اشرف

بار خدایا من گناهکارتر از آنکه معصیت تو کرده و او را آمرزیده ای نیستم و نکوهیده تر از کسیکه به پیشگاه تو عذر آورده و عذرش را پذیرفته ای نمی باشم ... بار خدایا در اینجا بسوی تو توبه و بازگشت می کنم و توبه کسیکه از گناهانش پشیمان است و از خرمای زشت که بر او گرد آمده ترسان است.پس ای خدای من توبه مرا بپذیر و گناهان مرا بیامرز و از ترسم ایمن دار ....خدایا تو خود می دانی که عمری است در نمازم می خوانم «اَللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک ...»...

پدر و مادرم امیدوارم که مرا ببخشید و از اینکه نافرمانی شما زیاد کردم و از شهید شدن من ناراحت نباشید زیرا همگی رفتنی هستیم ... (انا لله و انا الیه راجعون ) ... از اینکه فرزندتان شهید شده گریان مباشید ... گریه عجز و ناتوانی نکنید . وقتی خواستید بگریید بر مظلومیت حسین و یارانش اشک بریزید . اگر شهید شدم دوست دارم بدن خونینم را بدون غسل و کفن دفن کنید تا در روز قیامت سندی باشد بر تبلیغات کافران و سندی باشد بر مظلومیت اسلام و مسلمین .

برادرم ، به جای گریان کردن دیده ات سلاح برگیر و مقاوم و استوار با عزمی جزم و اراده ای آهنین چنان بر دشمنان اسلام بتاز که فرصت تدبر و اندیشه را از آنان سلب کنی و تقوا را پیشه خود کن ...

و شما ای خواهرانم زینب وار زندگی کنید از شهادت برادرتان ناراحت نباشید و چون بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب (س) صبر را پیشه خود کنید...

و شما ای ملت ایران : همچنان که تاکنون اسلام را یاری کرده اید به یاری خود ادامه دهید .امام عزیز را تنها نگذارید...وحدت کلمه را حفظ کنید و همه بر ریسمان اللهی چنگ بزنید ....

به امید پیروزی هرچه زودتر لشکریان اسلام بر کفر به سرکردگی آمریکای جهان خوار و به امید ظهور حضرت بقیه الله الاعظم و به امید قبول شهادتم در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی .

خاطرات شهید سید رسول اشرف به نقل از همرزمان

آقای صادق آقایی

در عملیات قدس 5 صبح عملیات در پاسگاه الیج عراق به شهید اشرف گفتم که ببین که چقدر گلوله های خمپاره را دقیق زدی کنار سنگرهای عراقیها گفت اینها که ما نزدیم امداد غیبی زده است ما قبضه هایمان روی شناور سوار است و نمی شود اینقدر دقیق زد .

آقای اکبر فتوحی اردکانی

در سال 63 در گردان ادوات با چند تن از پاسداران نشسته بودیم که ایشان گفتند خدا کند شهادت نصیب همه ما گردد. گفتند زمانی می آید که جنگ تمام می شود و پس از مدتی نیروهایی که از جنگ برمی گردند بر اثر انفجارات اکثریت حال خوبی ندارند و بعضی از مردم به ما نیروهای جنگی می خندند و می گویند اینها از جنگ برگشته اند ولشان کنید .

آقای محمد علی ایمانی

یک روز در خودروی تویوتا که به خط می رفتیم سخنرانی امام پخش می شد در رابطه با جبهه و رفتن به جبهه ، گفت نگاه کن ببین این که امامشان هست و می گوید به جبهه می روند چگونه برخورد می کنند از اشخاصی که فقط حرف می زنند و عمل در آنها نبود خوشش نمی آمد .

http://yazd.sajed.ir/

شهید سيد علي اخوي ميراب‌ باشي

vcm2r1wbf4ahzeveq5b.jpg 

شهید سيد علي اخوي ميراب‌ باشي

دانشجو شهيد سيد علي اخوي ميراب‌باشي تفتي فرزند سيدقاسم و عصمت ميراب‌باشي در تاريخ 1/1/1346 در تفت قدم به گيتي نهاد . او در چهارده سالگي پدرش را از دست داد . تحصيلات دوره‌ ابتدايي و مقطع متوسطه را در زادگاهش به پايان رساند . پس از كسب ديپلم علوم تجربي از دبيرستان شهيد صدوقي تفت ، در رشته‌ پزشكي دانشگاه شهيد صدوقي يزد پذيرفته شد و تا سال دوم ادامه داد . سيدعلي كه چهارمين فرزند خانواده بود در چهار نوبت راهي جبهه‌هاي طلائيه ، فاو و شلمچه گرديد . او در جواب خانواده كه آرزوي ازدواجش را داشتند . گفته بود : من دختر خدا را ميخواهم ! شهيد اخوي ميراب‌باشي كه در راهپيماييها و بسيج فعاليت چشمگير داشت و به شركت در مراسم عزاداري امام حسين (ع) اهميت خاص ميداد . او عاقبت در تاريخ 18/1/1366 در عمليات كربلاي هشت در منطقه شلمچه كه بي سيم ‌چي گردان بود بر اثر برخورد تركش به ناحيه سر و قطع پا ، شهد وصال يار را نوشيده ، و به جمع ياران امام حسين (ع) ملحق شد . نامش جاويد باد.

وصیت نامه شهید :

بسم رب ا لشهداء و ا لصديقين

« ان الله اشتری من ا لمومنين انفسهم و اموا لهم به ان لهم ا لجنة.

بدرستي که خداوند ميخرد از مومنين جانها و مالهايشان را به بهای بهشت » .

خدايا تو را شکر می گويم که به من توفيق دادی تا برای اولين مرتبه در صحنه نبرد حق عليه باطل حضور يابم خدايا تو را شکر می گويم که به من عنايت فرمودی تا اسلحه دوستان شهيدم را که در عمليات محرم سال گذشته و والفجر بر زمين افتاده بود بردست گرفته و انشاء الله اگر لياقت داشتم ( که ندارم ) ادامه دهنده راه برادران شهيدم باشم . بار الها تو را شکر ميگو يم که توانستم از سنگر مدرسه به دانشگاه جبهه آمده ، دانشگاهي که بالاترين مدرک آن شهادت است . واما شما ای امت شهيدپرور ، ای امتي که اينک بعد از 1300 سال لياقت يافتيد تا براي اولين بار بر پاگنندگان حکومت اسلامي به معناي جامع و کامل باشيد لياقت يافتيد تا تداوم بخش راه شهيد کربلا حسين بن علي (ع) باشيد . اکنون از تمامي شما مي خواهم که هيچگاه دست از حسين زمان خويش برنداشته و پشت سر ايشان حرکت کنيد . تو ای مادر عزيزم از تو ميخواهم که مانند شير زن کربلا زينب (س) باشي و همچون او در شهادت فرزندت هم چون کوه استوار باشي . مادرم از شما ميخواهم نسبت به بد خلقها و بد رفتاريهاي من گذشت نمايي انشاءالله که خداوند هم گناهان اين بنده عاصی خويش را می بخشد . برادرانم وصيت می کنم که در سنگر سپاه مصمم باشيد چرا که سپاه پاسداران ارگانی است که از بدو تشکيل تاکنون در خط ولايت فقيه بوده و انشاءالله خواهد بود . و شما ای خواهرانم پيام رسان خون بر زمين ريخته من شمائيد از شما می خواهم که حجاب خويش را که از خون من ارزشمندتر است حفظ نماييد . صحبتهايی با خانواده دارم که در دفترچه خاطرات خواهم نوشت .

والسلام

سيد علی اخوی ميراب باشی